احضار خانواده های جان باخته گان در آستانه تجمع خانواده ها در خاوران

 

منصوره بهکیش

 

امروز سوم شھريورماه است. خواھر عزيزم زھرا را در چنين روزي در سال ١٣٦٢ كشتند. ھنوز پس از گذشت ٢٦ سال نمي دانيم او به چه شكلي كشته شده است. زير شكنجه و يا به شكلي ديگر. دو برادرم به نام ھاي محمود و محمد علي نيز كه در سال ١٣٦٢ دستگير شده و به آنھا حكم داده  بودند{محمود ١٠ سال و علي ٨ سال} و ٥ سال از حبس تعيين شده{به حق يا ناحق را فعلا كاري ندارم} را كذرانده بودند و دوباره در شھريور سال ١٣٦٧ در دادگاه ھاي چند دقيقه اي محاكمه شده و به اعدام محكوم مي شوند و آنھا را ھمراه تعداد زيادي از زندانيان به صورت دسته جمعي مي كشند و گروھي مدفون مي كنند.  ديروز صبح دوشنبه دوم شھريورماه، زنگ تلفن ھمراھم به صدا در آمد و مردي به نام آقاي صالحي پشت خط بود. ايشان از من خواست كه ساعت ٣ بعد از ظھر براي پاره اي توضيحات به اداره پيگيري  وزارت اطلاعات خيابان صبا بروم. دليل احضارم را جويا شدم و گفتند كه راجع به خاوران است. گفتم چرا دست از سر ما بر نمي داريد؟ مگر چه اتفاقي افتاده است؟ گفت لازم است بياييد و من ھم رفتم. بس از كمي انتظار مرا به داخل بردند و دو نفر آمدند و عملا مشغول بازجويي شدند. حدود يك ساعت و نيم به طول كشيد. دو نفر كه نسبتا جوان بودند از من بازجويي كردند، قبلي ھا نبودند.

 

مي گفتند: ما خبر داريم كه شما خانواده ھا را تشويق به رفتن به خاوران مي كنيد و خودتان نيز مي خواھيد به خاوران برويد. گفتم مسلم است كه به خاوران مي روم، مگر مي شود كه سالگرد خواھر و برادرانم به آنجا نروم. شما كه در جريان ھستيد و دايم ما را كنترل مي كنيد و مي دانيد كه من در طي سال نيز به ھمراه تني چند از مادران مدام{معمولا ھر دو ھفته يك بار} به خاوران مي روم. اساسا نمي توانم كه به خاوران نروم چون خون به ناحق ريخته عزيزانم آنجاست. سايرين نيز چون در طي سال كمتر  مي آيند طبيعي است كه در سالگرد عزيزانشان شركت كنند. اين نياز به تشويق من و سايرين ندارد. گفتند: شھريور نبايستي آنجا برويد الان شرايط بحراني است و اگر بياييد با شما برخورد خواھد شد. گفتم: شما ھميشه با ما برخورد مي كرديد و ھيچ وقت نمي گذاشتيد كه ما راحت به خاوران برويم. از   ھما ابتدا ھر بلايي كه دلتان خواست سر ما آورديد، گرفتيد، برديد، تھديد كرديد، احضار كرديد، كتك زديد.

 

خاوران را زير و رو كرديد، با ماشين ھاي خود خاك عزيزانمان را لگدمال كرديد و مدام داغ ما را تازه كرديد  ولي تمامي اين اذيت و آزارھا را علاوه بر غم دوري از دست دادن آنھا تحمل كرديم. باز دست از سر ما برنداشتيد و سال گذشته تمامي سنك ھا و نشانه ھا را با بتك خرد كرديد. برخي تلاش كردند سنگي  بياورند و يا نشانه اي از عزيزشان بگذارند ولي اغلب ترجيح مي دادند كه خاوران به ھمان شكل متفاوت  با ساير گورستان ھا باشد. ھمان سنك ھاي خرد شده را كنار ھم مي چيدند و ھمان درختچه ھا را آب

ياري مي كردند. دوباره در ديماه ٨٧ شبانه به خاوران حمله كرديد و بولدوزر انداختيد و تمامي نشانه ھا  و درختچه ھايي را كه مادران با بشت ھاي خميده و با دست ھاي خود كاشته بودند نابود كرديد و براي  موجه جلوه دادن كار خود و ھم چنين از بين بردن نشانه ھا، آنجا را درخت كاري كرديد آنھم نه درخت  ھاي شاداب و زنده، بلكه با درخت ھايي كه بيشتر به تكه چوب ھايي مي مانست و ھم اكنون نيز  تمامي آنھا خشك شده است.

 

بالاخره برگه ھايي چاب شده جلويم گذاشتند كه آن را تكميل كنم. تيتر آن اگر اشتباه نكنم چنين بود "  مرتبطين به جريان ھاي ماركسيستي " گفتم اين تيتر چيست؟ من امكان ندارد كه چنين چيزي را تكميل  كنم. شما پيشابيش به ما اتھام مي زنيد و حتي مجرم قلمداد مي كنيد. ما خانواده ھاي كشته شدگان  ھستيم، ھمين و بس. بايستي اين تيتر را خط بزنيد و بنويسيد "خانواده ھاي كشته شدگان دھه ٦٠ بازجو تيتر برگه ھا را خط زد و از من خواست كه آنھا را تكميل كنم. گفتم خوب حالا چه چيز را تكميل  كنم. شما تمام اطلاعات من و خانواده ام را داريد. شما فقط قصد اذيت و آزار ما را داريد و ظاھرا از اين كار نيز لذت مي بريد. گفت اشكالي ندارد شايد برخي اطلاعات شما تغيير كرده باشد. گفتم باشد ولي

بدانيد اين شما ھستيد كه نمي گذاريد ما آرام بكيريم و دايم داغ ما را تازه مي كنيد. بالاخره شروع به  تكميل كردن آنھا كردم و فقط بخش ھايي را كه لازم بود و آنھا نيز از آن مطلع بودند نوشتم و ساير بخش  ھا را به دليل عدم حضور ذھن، خالي كذاشتم و نوشتم حضور ذھن ندارم. البته مسأله اصلي شان  صفحه آخر بود كه از مجازات ھاي اسلامي نوشته بودند و تعھدي كه مي خواستند بگيرند. آنھا ھدف  شان اين بود كه براي عدم شركت در تجمعات به قول آنھا غيرقانوني تعھد بدھم و در يكي از موادش اين  بود كه افراد به قول آنھا خاطي را لو بدھيم. گفتم: من قبلا گفته ام و ھر بار كه مرا بياوريد نيز خواھم  گفت كه چنين تعھدي نمي دھم و به خاوران نيز خواھم رفت و در ھر جايي كه خانواده ھا مراسمي  بگيرند نيز شركت خواھم كرد و ھيچ كس نمي تواند من را از اين كار منع كند. زيرا اين حق قانوني و  طبيعي من است. در ھيچ كجاي دنيا رفتن بر سر خاك و يا رفتن به خانه دوستان نياز به مجوز ندارد.

 

گفت: رفتن به صورت فردي اشكالي ندارد ولي شما مي خواھيد دسته جمعي برويد. گفتم: اين مسأله  را شما به وجود آورده ايد. شما آنھا را گروھي كشته ايد و ما نيز طبيعي است كه براي برگزاري سالگردشان گروھي برويم. گفت: خوب بنويس كه تعھد نمي دھي، گفتم باشد. نوشتم: من به خاوران  خواھم رفت و نه تنھا اين كار جرم محسوب نمي شود بلكه ھر آنكس كه مزاحم من شود مجرم است و  به حقوق قانوني من تجاوز كرده و اين حقوق را از من سلب كرده است و أنھا را بايستي مجازات كرد.  گفت: مگر خاوران مال شماست. گفتم: خاوران مال كسي نيست. آنجا گورستاني است كه عزيزان ما  آنجا دفن شده اند و به ھمين دليل براي ما بسيار قابل احترام است و اين حق ماست كه ھر طور دلمان

خواست به آنجا برويم و براي عزيزانمان مراسم بگيريم و ھيچ كس نبايستي براي ما مزاحمتي ايجاد كند.

 

امروز صبح نيز دوباره از اداره پيگيري صبا زنك زدند و گفتند كه شنيده ايم كه مي خواھيد پنج شنبه در منزل مراسم بگيريد و مرا تھديد كردند كه برگزاري مراسم در منزل نيز غيرقانوني است و در صورت انجام، با عواقب آن مواجه خواھيد شد. آري جزو برنامه من بود كه امسال سالگرد بكيريم ولي قبل از  اينكه آنھا زنك بزنند خودم به دلايلي تصميم گرفتم كه اين برنامه را به زماني ديگر موكول كنم. امسال خيلي دلم مي خواست كه مراسم بگيرم. آخرين باري كه مراسم گرفتم و خاطراتي از بچه ھا را  خواندم، مادرم حالش به ھم خورد و من خيلي نگران شدم. مادرم زني بسيار مھربان و فداكار و عاشق  است. او عاشق فرزندانش بود و ھست ولي آنقدر صبور و مقاوم است كه به ما دلداري مي دھد. از آن موقع ديگر مراسم نگرفتم ولي امسال مادرم نيز تمايل داشت كه مراسم بگيريم چون مي گفت ممكن است سال ديگر زنده نباشم. البته او زندگي را دوست دارد و ما ھمگي اميدواريم كه او و ساير مادران و پدران زنده باشند و باسخ گويي ھمه مسببين كشتار را به چشم خود ببينند.

 

سال قبل نيز به مراسم يكي از خانواده ھاي اعدام شدگان گروھي سال ٦٧ به شكلي وحشيانه حمله  كردند و مادران و خانواده ھا را تحت فشار و تھديد و ارعاب قرار دادند و بعد از آن نيز ھر يك را احضار كردند و از آنھا تعھد گرفتند. البته بيشترشان اعلام داشتند كه به خاوران خواھند رفت و در مراسم نيز  شركت خواھند كرد. صبح روز بعد پنج شنبه نيز به محل كارم كه يك بانك خصوصي است آمدند و گويي مي خواھند يك فرد مسلح را دستگير كنند به شكلي ناشايست مرا دستگير كردند و جلوي ھمكاران دو  دست بند به دستم زدند، يكي به دو دستم و ديگري به دستگيره ماشين و با ھمان حال به بند ٢٠٩ زندان اوين منتقل كردند. با اين خيال كه اين حمله ھا مانع شركت خانواده ھا در خاوران خواھد شد. ولي خانواده ھا با عشقي وسف ناپذير براي تجديد ديدار عزيزانشان از تھران و شھرستان ھا به خاوران  رفته بودند. پليس ھم به جھت حفظ امنيت كشور، نگذاشت مراسم برگزار شود و به خانواده ھا حمله  كرد، شيشه ماشين ھا را شكست، پلاك ماشين ھا را كند و خانواده ھا را با دلي پر خون و چشماني  پر اشك مجبور به بازگشت كرد. من را نيز شنبه آزاد كردند ولي ھمچنان تاوان آن دستگيري گريبانم را  گرفته است. ولي آنھا خيلي راحت مي گفتند مگر چه شده است. فكر كن سه روز مرخصي رفته اي.

 

پاره اي از مشكلات پس از بازگشت به كار

 

پس از ٢٣ روز، اجازه بازگشت به كار را از بانك مركزي گرفتم ولي نتوانستم به جايگاه واقعي كار خود  بازكردم. البته به ظاھر ھمان كار را داشتم ولي مدام محدودم مي كردند. به شكل ھاي مختلف از  شركت در برخي جلسات محدودم مي كردند. كار من نظارتي بود و جايگاه سازماني ام زير نظر ھيأت  مديره بود و مي بايستي عملكرد مديران اجرايي را به نحوي نظارت كنيم كه بر مبناي ٤ اصل شفافيت، باسخ گويي، مسووليت بذيري و انصاف، حقوق و منافع دينفعان بانك شامل سھامداران، مشتريان،

كاركنان، محيط زيست و جامعه را رعايت كنند. بر اساس جايگاه سازماني و منشور كاري اجازه داشتم كه در ھر جلسه اي كه در بانك تشكيل مي شود شركت كنم و ھر منبع و مأخذي را كه درخواست كنم براي بررسي در اختيارم بگذارند تا بتوانم كاستي ھا را شناسايي و به ھيأت مديره گزارش كنم. ولي با تصميم به اجراي اولين اصل با مانع جدي روبرو شدم چون اگر شفافيت وجود داشته باشد به راحتي تبعيض ھا شناسايي مي شود و دريافتي ھاي بسيار متفاوت خود را نشان مي دھد و باقي قضايا.  سنگ اندازي برخي مديران شروع شد و موضوع دستگيري من نيز بھانه اي بود تا بتوانند به راحتي صلاحيت كاري من را زير سوال ببرند ولي من از آن بيدھا نبودم كه به اين بادھا بلرزم و تصور مي كردند كه با اين اذيت و آزارھا من ميدان را خالي مي كنم و استعفا مي دھم ولي من ھمچنان براي بھتر انجام دادن كارم مي جنگيدم و منابع بيشتري را مطالعه مي كردم تا بتوانم با دست پر اين كار را انجام دھم ولي غافل از اينكه در اين سيستم معيوب كه ھيج كجاي آن شفافيت و باسخ كويي و مسةوليت  بذيري وجود ندارد جطور مي توان انصاف را برقرار كرد. بالاخره يك اتفاق ناگوار كار من را به اتمام رساند.

 

يك كاركر نظافت چي را بدون كلاه ايمني جھت نظافت به بالاي آرم بانك فرستادند كه از آنجا به زمين مي افتد و مغزش متلاشي مي شود و مي ميرد و ھيچ كسي پاسخ گو نبود. يك بسر ٢١ ساله كه تنھا نان آور خانه بود. من به اين امر اعتراض كردم و در يك نامه كتبي عدم رعايت نكات ايمني را گوشزد كردم و اعلام داشتم كه كاھش ھزينه و كسب سود بيشتر به ھر قيمتي اين نتايج را به بار خواھد آورد در حاليكه شما مسةول حفظ ايمني و بھداشت كار كاركنان ھستيد. مديرعامل خوشش نيامد و گفت تو  قصد اغتشاش در بانك را داشته اي و دستور اخراج بنده را صادر كرد. البته بعد به من گفتند كه استعفا بده و من نپذيرفتم و گفتم اين كار را نخواھم كرد و اخراجم كنند و علت اخراجم را نيز در نامه قيد نمايند كه بعد از چند روز متوجه شدند كه قرارداد يك ساله من كه قرار بود تمديد شود در حال اتمام است و بي سر و صدا قراردادم را تمديد نكردند. جون كار من نظارتي و كنترلي بود بايستي مقام نطارتي بانك از  بركناري من مطلع شود، تقاضاي ملاقات با رييس بانك مركزي را كردم و خوشبختانه اولين بار به سرعت

اين كار انجام شد! و نامه اي را كه نوشته بودم به ايشان نشان دادم و ايشان گفتند كه تو وظيفه ات را

به درستي انجام داده اي، كاش امثال شما در اين كشور بيشتر داشتيم و اميد دادند كه تا ١٠ الي ١٥ روز ديكر به سر كارت باز مي گردي. ولي متأسفانه بعد از كذشت اين مدت چند باري به بانك مركزي زنك زدم و تقاضاي ملاقات كردم ولي ديگر اجازه ملاقات ندادند.

 

متأسفانه اين قبيل مسايل و مشكلات در مملكت ما بسيار است. بخصوص در ميان ما خانواده ھاي كشته شدكان افراد بسياري دچار اين قبيل مشكلات و يا مشكلاتي به مراتب بدتر شده اند ولي چه

 

كسي پاسخگوست ؟

 

من بخش كوچكي از مشكلاتي كه برايم ايجاد كرده بودند را بيان كردم تا شايد روزي برسد كه ھر يك از ما مسايل و مشكلاتمان را بازگوييم و نشان دھيم كه در طي اين سال ھا بر ما چه رفته است. از يك طرف بھترين عزيزانمان را از دست داده ايم و از طرف ديگر از بسياري حقوق از جمله حقوق اوليه شھروندي محروم شده ايم و حتي گاھي تصور مي كنيم كه اين محروميت حق طبيعي ماست. ھم اكنون ٢١ سال از شھريور تلخ و شوم سال ٦٧ مي گذرد ولي ھمچنان براي گرفتن مراسم سالكرد عزيزانمان ما تحت فشار قرار مي گيريم و تھديد مي شويم. من به عنوان يكي از خانواده ھاي كشته  شدكان دھه شصت كه شش نفر از اعضاي خانواده ام را در سال ھاي ٦٠ الي ٦٧ از دست داده ام

مصرانه مي خواھم كه حقوق شھروندي ما زير پا گذاشته نشود.